نتایج جستجو برای عبارت :

دانستنی های قرآنی_از آن جا رانده، از این جا مانده

سؤال:کدام آیه به این مصراع زیر اشاره دارد ؟از آن جا رانده، از این جا مانده. 
جواب:سوره الحج,  آیة ١١وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یَعْبُدُ ٱللَّهَ عَلَىٰ حَرْفٍۢ ۖ فَإِنْ أَصَابَهُۥ خَیْرٌ ٱطْمَأَنَّ بِهِۦ ۖ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ ٱنقَلَبَ عَلَىٰ وَجْهِهِۦ خَسِرَ ٱلدُّنْیَا وَٱلْءَاخِرَةَ ۚ ذَٰلِکَ هُوَ ٱلْخُسْرَانُ ٱلْمُبِینُ. بعضی از مردم خدا را تنها با زبان می‌پرستند (و ایمان قلبیشان بسیار ضعیف است)؛ همین که (دنیا به آنها رو کند و نفع و)
‏سه خطای بزرگ هستی:۱-ابلیس از روی تکبر از فرمان خدا سرپیچی کرد و رانده شد۲-آدم همه نعمتی داشت اما از میوه ممنوعه خورد و همه چیزشو از دست داد۳-قابیل برادرشو کشت تا دارائیشو غصب کنه و منفور عالم شدپس:مغرور باشی رانده میشیطمع کنی همه چیزتو از دست میدیحسود باشی منفور عالم میشی
بهار آمده و برگ ریز مانده دلم
دلم شکست خدا ریز ریز مانده دلم
هوای عربده در کوچه های شب دارم
ولی خمار شرابی غلیظ مانده دلم
سرم هوای «سرم چرخ می زند» دارد
در آرزوی «عزیزم بریز!» مانده دلم
به این امید که شاید به دیدنم آیی
به رغم حرف پزشکان مریض مانده دلم
به آن هوا که بلندش کنی مگر از خاک
هنوز روی زمین سینه خیز مانده دلم
تو آمدی و به زندان عشق افتادم
به لطف نام تو اما عزیز مانده دلم
صدای تو، نفس تو، نگاه کردن تو
هنوز عاشق این چند چیز مانده دلم
هنوز ما
گریزان‌اند از حقیقت، چون به صورت دل بسته‌اند. گریزان‌اند از کلام خوشان، چون به اندوهگینان و به عارفان ظلمت دل بسته‌اند. از خویش گریزان‌اند، زین سبب است این همه به دیگران آویخته.
از موسیقی گریزان‌اند، چون به نواهای کهنه دل بسته‌اند. موسیقی نویی‌ست. از هنر گریزان‌اند، چون هنرْ تغییر مدام است، و از تغییر گریزان‌اند، چون تغییرْ رسم بی‌رسمان است. بی‌رسمی، رسم جسوران است. صوفیان هوایند و هوشان بی‌هوست.
به خود می‌خوانم و از خود وا می‌کنم.
چشمهایم به تماشای تو اینجا ماندههرطرف شور تماشای تو زیبا ماندهدرسرم شوق وصال است ومن می دانمدیده بر در به تمنای تو یکتا ماندهعاشقم سهم من از عاشقی ودلبری امعشق وهم صحبتی با تو به شبها ماندهمی   نخواهم ز سبوی ونه زجام صهباباده نو شم من از آن ساغر پیدا ماندهشاعر عشقم وبا شوق وصال تو خوشمدلخوشم عشق تو در جان ودلم جامانده
همه ارزویم، چه کنم که بسته پایم؟!
دچار استیصال می شوم ... کاش می توانستم پی دل تو بروم ... کاش می توانستم پی  دل خودم بروم ...
چند قدم مانده تا رهایی؟! چند قدم مانده تا درک حضور تو؟! چند قدم مانده تا اغوشت؟!
تو فقط اذن بده به دیدارت، تو فقط بگو بیا ... 
دل می کنم از هرچه هست... 
چشمهایم به تماشای تو اینجا ماندههرطرف شور تماشای تو زیبا ماندهدرسرم شوق وصال است ومن می دانمدیده بر در به تمنای تو یکتا ماندهعاشقم سهم من از عاشقی ودلبری امعشق وهم صحبتی با تو به شبها ماندهمی   نخواهم ز سبوی ونه زجام صهباباده نوشم من از آن ساغر پیدا ماندهشاعر عشقم وبا شوق وصال تو خوشمدلخوشم عشق تو در جان ودلم جامانده
گریزان‌اند از حقیقت، چون به صورت دل بسته‌اند. گریزان‌اند از کلام خوشان، چون به اندوهگینان و به عارفان ظلمت دل بسته‌اند. از خویش گریزان‌اند، زین سبب است این همه به دیگران آویخته.

از موسیقی گریزان‌اند، چون به نواهای کهنه دل بسته‌اند. موسیقی نویی‌ست. از هنر گریزان‌اند، چون هنرْ تغییر مدام است، و از تغییر گریزان‌اند، چون تغییرْ رسم بی‌رسمان است. بی‌رسمی، رسم جسوران است. صوفیان هوایند و هوشان بی‌هوست.

به خود می‌خوانم و از خود وا می‌کن
چیزی که از من باقی مانده ته‌مانده‌ای‌ست از گذشته‌ام. شبحی از آرزوها، علایق، انگیزه‌ها، نفرت‌ها و عشق‌هایم. به من می‌گویند با این ته‌مانده کاری بیش‌ از آن که پیش‌تر می‌کردی بکن. من خودم را پیدا نمی‌کنم. 
انگار یک نفر کشتی‌گیر را تا سرحدّ مرگ زده باشی و بعد به بدن رنجور و لت‌وپارشده‌اش نگاه کنی و بگویی بلند شو. فینال قهرمانی‌ت مانده. بعد بگویی چرا ضربه‌هایت کاری نیست. لابد چون ضربه‌های پیشین کاری بودند.
من خسته‌ام. خسته‌ام و خستگی
(زمان:‌"25)
هر روز در دفترچه ی #یادداشتش، روزهای مانده تا #چهل #سالگی اش را می شمرد:
سه شنبه 98/05/22، 41 روز مانده تا چهل سالگیچهارشنبه 98/05/23، 40 روز مانده تا چهل سالگیپنج شنبه........... 39 روز مانده تا.... 
روزی همسرش دفترچه اش را دید و با تعجب علت #روزشماری اش را پرسید:
گفت:«چهل نقطه ی #عطف #زندگی من است... اگر تا #چهل برای «#ماندن» کوشیدم، از #چهل به بعد باید برای «#رفتن» بکوشم»
@dasanak
روزی به غرور جوانی سخت رانده بودم و شبانگاه به پای کریوه‌ای سست مانده. پیرمردی ضعیف از پس کاروان همی‌آمد و گفت چه نشینی که نه جای خفتنست؟ گفتم چون روم که نه پای رفتنست. گفت این نشنیدی که صاحب دلان گفته‌اند رفتن و نشستن به که دویدن و گسستن
ای که مشتاق منزلی ، مشتاب
پند من کار بند و صبر آموز
اسب تازی دو تک رود به شتاب
واشتر آهسته میرود شب و روز
+ مادرم دیشب گفت هر چیزی باید سر جای خودش اتفاق بیفتد. تمام جان و مالت را هم که بگذاری برای رسیدن به چیزی
@بعد از دو شب دیر خوابیدن امشب هشت و نیم خاموشی رو زدیم و ۹ دیگه اهل منزل خواب بودند.نشستم به کارهای عقب مانده و چک کردن پیام ها و ...نمیدونم چه جوریه که آخرشب ها قبل خواب مشکلات خیلی معمولی هم تبدیل به یه هیولا میشن که میاد گلوی آدم رو میگیره و هی فشار میده و فشار میده! عجبا! @امروز غروب به میم زنگ زدم و گفتم گرسنمه و هوس قورمه سبزی کردم.شب با قورمه سبزی داغ اومد.مزه بهشت میداد.دوتایی با لذت خوردیمش.دخترها نبودن.@راستش در مورد یه موضوع مهم باید با
یکی مهمان ناخوانده ز هر درگاه رانده سخت وامانده رسیده نیمه شب از راه ‚ تن خسته ‚ غبار آلود نهاده سر بروی سینه رنگین کوسن هایی که من در سالهای پیش همه شب تا سحر می دوختم با تارهای نرم ابریشم هزاران نقش رویایی بر آنها در خیال خویش و چون خاموش می افتاد بر هم پلکهای داغ و سنگینم گیاهی سبز میرویید در مرداب رویاهای شیرینم ز دشت آسمان گویی غبار نور بر می خاست گل خورشید می آویخت بر گیسوی مشکینم نسیم گرم دستی حلقه ای را نرم می لغزاند در انگشت سیمینم لب
دیگر دلتنگی را نمیشناسمیک روز بیدار شدم..و همه چهره ام را دیدند.. یک مُشت دلتنگیمی دیدنددوباره خوابیدمو من دیگر نشنیدم که چه گفتدلتنگی را باید خُفت!تا بیدار شوی..بعدش..بفهمی کابوس بود..دلتنگی حجمش اندازه ی یک خواب است..نه..یک کابوس..مثل اینکه هرشب کابوس ببینی و در خواب راه بروی..در دلتنگی خیلی معیارها مشخص میشود..مثل عشق..که وقتی بیدار شدی ..هم..آن..کابوس..ادامه..دارد....ولی دیگر دلتنگی را نمیشناسم..به یُمنِ عشقی که هنوز بخاطر می آورم!ای کاش..پس از..ای
ز خلق رانده شدم، ای امام دریابم
پناه بی کسی ام، السلام، دریابم
 
گناهکار قدیمی به درگهت برگشت
عطا و مرحمتت مستدام، دریابم
 
به هر که رو زده ام جز تو آبرویم برد
دوباره آمده ام، با مرام دریابم
 
عُقاب مرگ پرش را گشوده روی سرم
ببین که فرصت من شد تمام، دریابم
 
من از شلوغی صحرای حشر می ترسم
پناهِ خلق، در آن ازدحام دریابم
 
به یک دعا سرِ سجاده ی مناجاتت
بده به زخم دلم التیام، دریابم
 
عزیز فاطمه از صحن کربلا چه خبر؟
عجیب تشنه ی کرب و بلام دریابم
 
دوب
دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی
ز خلق رانده شدم، ای امام دریابم
پناه بی کسی ام، السلام، دریابم
 
گناهکار قدیمی به درگهت برگشت
عطا و مرحمتت مستدام، دریابم
 
به هر که رو زده ام جز تو آبرویم برد
دوباره آمده ام، با مرام دریابم
 
عُقاب مرگ پرش را گشوده روی سرم
ببین که فرصت من شد تمام، دریابم
 
من از شلوغی صحرای حشر می ترسم
پناهِ خلق، در آن ازدحام دریابم
 
به یک دعا سرِ سجاده ی مناجاتت
بده به زخم دلم التیام، دریابم
 
عزیز فاطمه از صحن کربلا
هوای عشقت ، به سرمنگاه توست ، در نظرمببین که آواره شدمکوی به کو ، در سفرمبده نجاتم ای صنماسیر و در بند تنمبگو چگونه پر زنمکه سر به جنت بزنمرانده مرا ، گناه منتو می شوی پناهمپس از همه جدال هاتو می شوی گواهمبه سان عشق اولین که در ازل ، شناختمبه عشق میرسم به توزمانه بی خود شدنم
حوالی ساعت ۷ بعد از ظهر بود کنجکاو بودم ببینم چند ساعت تا لحظه تحویل سال باقی مانده. "ساعت ۷ و ۳۰ دقیقه و ۳۰ ثانیه". لحظه‌ای به خودم آمدم و از ترس به خودم لرزیدم. فقط نیم ساعت به تحویل سال مانده و تو مانده‌ای و سیل این همه کار باقی مانده و ناتمام که روی هم انباشته می‌شوند. یک آن به خودم آمدم و تاریخ نوشته شده کنار ساعت را خواندم: روز یکم فروردین ۱۳۹۹. نفس راحتی کشیدم. ساعت هفت صبح فردا سال تحویل می‌شود نه هفت بعد از ظهر امروز. نمی‌دانم چرا دیگر آ
حالا برای بار نمیدانم چندم،به عنوان ایستگاهی رانده شده،برای خود کنج عزلتی اختیار کردم تا از آلودگی ذهنی که شما معترضان و معتقدان و صاحب نظران همیشه حاضر در صحنه برایم به ارمغان می اورید اعلان برائت کنم و به اشاعه ی هرچه بیشتر سرطانی که مغزم باشد بپردازم،فلذا سلام:)))
جوان، امید به کلی از خلق منقطع کرده و مال و جاه رفته و قبول نمانده و دین به دست نیامده و دنیا رفته، به هزار نیستی و عجز در مسجدی خراب شد و روی برخاک نهاد و گفت: «خداوندا! تو میدانی و می‌بینی چگونه رانده شدم و هیچ کسم نمی‌پذیرد و هیچ دردی دیگر ندارم الا درد تو و هیچ پناهی ندارم الّا تو»
~ تذکرةالاولیا
«١٢»قُلْ‌ لِلَّذِینَ‌ کَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ‌ وَ تُحْشَرُونَ‌ إِلى‌ جَهَنَّمَ‌ وَ بِئْسَ‌ الْمِهادُ به کسانى که کافر شدند بگو:به زودى شکست مى‌خورید و به‌سوى جهنّم رانده مى‌شوید و چه بد جایگاهى است. نکته‌ها: چنانکه در تفاسیر،مجمع البیان و کبیر و مراغى آمده است وقتى مسلمانان در سال دوم هجرى در
ادامه مطلب
چهار سال پیش برایت این آهنگ دنگ شو را فرستاده بودم که می‌گفت: فقط تو می‌مونی با من.. چهار سال گذشته و من شبیه آدمی که توی این چهار سال از تو جدا شده و همه جا رفته و همه چیز را تجربه کرده و همه جوره دلش شکسته و تنها مانده باز هم برگشته‌ام به تو. مثل چرخیدن دور محیط دایره‌ای که بالا و پایین زیاد داشته و حالا یک دور تمام شده و رسیده‌ام به همان نقطه‌ی اول. به تو. و خوب می‌دانم که از تو گریزی نیست. و از تو رها نمی‌توان ماند و تو را رها نمی‌توان کرد. چ
با سلام 
 
دانش آموزانی که از سال تحصیلی گذشته مانده حساب دارند لطفا جهت پرداخت شهریه مانده خود به مدرسه مراجعه و پرداخت نمایند . در غیر اینضورت هیچگونه خدماتی از مدرسه ارائه نخواهد شد. تعداد این افراد 17 نفر می باشد !!!!!
 
نخبگان برتر
یه وقت های فکر می کنم از من بی کس تر در دنیا وجود ندارد ...
حدایا فقط تو مانده ای برایم ..مانده ای ؟
این روزها تمام میشه ..اخرش همه میمیریم ..اما من هیچ وقت زخم زبون ها فراموش نمی کنم ..تنهایی هام ..بی صدا گریه کردن هام را ...بی کسی هام را ..
دلم می خواست برم یه جایی که هیچ کس نباشه ..یه جایی که خودم باشم ..نترسم از حرف زدن ...نترسم از ادم ها ..
آیت الله جاودان:حاج آقای حق‌شناس یک بار فرمودند که من جایگاه آخرتی خودم را دیدم؛ اتاق بزرگی بود که همه جای آن درست شده بود مگر گوشه‌ای از آن که خالی مانده بود؛ ما خوشحال شدیم که عمر ایشان هنوز باقی است. چون این مقدار باقی‌مانده را باید در باقی عمر خود می‌ساختند.
به امید روزنه ای در تنگنای تونل زمان پیش میرفتم
غافل از اینکه اندک اندک از روزنه دور میشدم...
و هر تونلی،پایانی دارد...
حال، غرق در روشنایی و شناور در تاریکی ام...
همچنان روزنه همانجا باقیست
و همچنان من به پیش رانده می شوم
مقصد کجاست؟ نمیدانم!
اما میدانم
در هر نفس از غلیان احساساتم
روزنه یِ نابِ بربادرفته ایست... که تنهایم نگذاشت :)
 (ترکیب بند ) 
تقدیم به همرزمان شهیدم 
روزها در پیِ آن بوده که شب را چه کنیم
خلوت و غصه و تنهائی و تب را چه کنیم 
شیشه بغض گلو گیر شکست و ماندیم 
خونِ پنهان شده ی بین دولب را چه کنیم 

حاصلِ بغضِ بجا مانده ی تقدیر شدیم 
سینه ی زخمیِ آلامِ نفس گیر شدیم 

عاشقی دام شد و دانه ی آنیم همه 
دانه ی خفته به سیلاب زمانیم همه 
طالعِ ما به بیابانِ خدا داد فلک 
اینچنین بود که بی نام و نشانیم همه 
خار روئیده به صحرایِ جنون یعنی ما 
لاله ی مانده به سودایِ نگون ی
انتخاب های لحظه به لحظه ی آدم جهت خوشبختی یا عدم خوشبختی ش رو نشونه می گیره. اگر انسان عاقل باشه، چرخه ی انتخاب و عملش یه چرخه ی درست و بالا برنده میشه و اگر چرخه معیوب باشه، دست و پا می زنه و واپس رانده میشه با تقلاهاش در چرخه ی معیوبش...
تمام عشق من به تو  ، از آن  ، نگاه اولین
برای بردن دلم  ، چه کرده ای تو نازنین
تمام شوق وصل را  ، ز چشم تو گرفته ام
دگر چه مانده از دلم ، پر از تو گشته دلنشین
نگاه میکنم به تو ، به هر کجا که بنگرم
ببین چگونه مانده ام ، سر به هوا درین زمین
درین مجال عاشقی ، بر تو کسی حریف نیست
تمام دل نوشته ها ، به وصف توست مه جبین
چه کرده چشم تو این مرد زخم آلود دیرین را
که یادش رفته آن پیمان سنگین نخستین را
من آشوب زمان و کینه افروز جهان بودم
نشانده بر دهانم بوسه هایت مهر تسکین را
هر آنکس که به فتوای من از خود عشق را رانده
بگو باز آورد با احترام این جام زرین را
که من بعد از دو قرن رفته از کاوشگری هایم
ندیدم در خم صد ساله این تلخی شیرین را
دلیلش هیچ چیزی نیست الا عشق الا عشق
به لب هایت اگر می آورد این شعر تحسین را
محمد صادق امیری فر
✅استاد ملک زاده: روش شناسی بر زمین مانده استیکی دو دهه است که بحث روش شناسی بر سر زبان‌ها افتاده است و می‌گویند جای روش‌شناسی در حوزه  خالی است و خوب است کسی وارد شود، اما در عمل این مسئله بر زمین مانده است.دو تعریف در مورد اجتهاد داریم که برخی آن را از مقوله ملکه و برخی از مقوله فعل دانسته‌اند؛ از منظر اول، اجتهاد امری درونی و ذهنی و ملکه است ولو این که فرد به کار هم نبرده باشد، ولی از منظر دوم، آن را تحصیل احکام شرعی فرعی از ادله با نهایت ت
چنان گل ساده ای تا بی نهایت
خردمند‌ی ، بزرگ و با کفایت
چو ساحل امن و چون دریا عمیقی
بُوَد هر اهل عشقی مبتلایت
گوهر هستی تو را پیرایه ای نیست
هنر کم می نمایاند برایت
تفکّر در حریمت مانده مسکوت
اصالت مانده در اصل و بهایت
چنان باغ انار مُلک اجداد
پر از میوه وجود با صفایت
در این دوران سخت بی وفائی ،
کند حفظ از بد دوران خدایت .
غذاهای مانده ، بیات و فریز شده:غذا های فریز شده آرام آرام ماهیت ماده غذایی خود را از دست داده و خواص آن ها کمتر شده و حتی طعم آن ها نیز تغییر خواهد کرد. انجماد دشمن اصلی ویتامین ها خصوصا ویتامین E است. غذا های مانده، بیات و فریز شده سودازا بوده و باعث بروز انواع بیماری های روحی و روانی، غلظت خون، بیماری های پوستی و ... می شود.
ادامه مطلب
ما مدام از این مینالیم که زمانه بد شده و آدم‌ها بد . ولی هیچکاری برای باقی‌مانده‌ی آدم‌های خوب دنیا نمی‌کنیم ، حمایتشون نمی‌کنیم ، دائما از خوبی و صداقتشون سوءاستفاده میکنیم ، دائما بهشون شلیک می‌کنیم . بعد دوباره میایم و مینالیم که زمانه‌ی بدیه و آدم‌ها بدتر ...
 گتسبی به نور سبز ایمان داشت،
به آینده‌ لذتناکی که سال به سال از پسِ ما می‌گذرد.
اگر این‌بار از چنگِ ما گریخت چه باک – فردا تندتر خواهیم دوید،
و دست‌هایمان را به دوردست‌ها درازتر خواهیم کرد…
و سرانجام یک بامدادِ خوش – در قایق‌هایمان بر خلاف جریان آب پارو می‌زنیم، در حالی  که پیوسته به سمتِ گذشته رانده می‌شویم.
#گتسبی_بزرگ 
#فیلم_پیشنهادی
عاشقشم که
اردیبهشت سال ۹۵، در مراسم یادواره شهدا، آقای سلیمانی را دیدم. گفتم: سردار! اون متن «یاران همه رفتند، افسوس که جا مانده منم» که توی فلان مصاحبه‌ ات خوانده بودی رو از کجا آورده بودی؟ (یک مصاحبه قدیمی از ایشان دیده بودم که در آن کلمات شعر گونه‌ ای را خوانده بودند با این مضمون):یاران همه رفتند، افسوس که جا مانده منمحسرتا این گل خارا، همه جا رانده منمپیر ره آمد و طریق رفتن آموختآنکه نا رفته و جا مانده منم
خندید و گفت: چطور؟فاتحانه گفتم:، چون نه وزن
من سال‌هاست دور مانده‌ام از تو 
و بهانه‌ای نیست برای اینکه استخوان‌های نحیف ما در هم بروند. 
و ببین حبیبی 
چون مارهایی شده‌ایم که فلس‌های‌شان گرمای هیچ تنی را هدیه نگرفته‌اند جز آن‌گاه که بلعیده باشند. گرمای تن هم را هدیه نگرفته‌ایم جز آن‌گاه که بلعیده باشیم. و من دور مانده‌ام از تو. 
اما در سرمای حافظه‌ گرمای بلعیدنت را در میان استخوان‌هام نگاه داشته‌ام اگر که در یاد تو باشد. 
 
 
آخرین باری که انقدر به کارام فکر نکرده بودم یادم نمیاد! یعنی یه آدم میتونه انقدر تنزل کنه! همینقدر احمقانه!
یاد حرفای استاد می افتم که داشت اصول کار یاد میداد، میگفت چقد این گزینه مهمه!
*خودشیرین
مخلوطی از تنفر و ترس و حس ناپاکی و رانده شدن 
 
یاد رفقای قدیم افتادم...
من بی معرفتم، شما دیگه چرا؟
یادش بخیر یه زمانی گفتگوها داشتیم! من انقد بهت سر میزدم، تو نباید یه بار بگی برم ببینم چه مرگشه؟ دستشو بگیرم؟ قدیما بامعرفت تر بودی... میدونی الان چق
چشمانت در یاد مانده 
همان چشمانی که خنده هایت را معنا میبخشید 
همان چشمانی که سال ها من را بیتاب تو گردانده
همان چشمانی که آرامش من را گرفته است  
همان چشمانی که آرزوی دیدنش را دارم 
همان چشمانی که با آن ها حرف دارم 
چرا حسرت دیدن دوباره ات به دلم مانده است 
دلم برای نگاهت تنگ شده است 
دگر تا کِی باید با خودم درد و دل کنم 
در مراسم تشییع پیکر فرهاد در مریوان، نان به جای مردم سخن ‌گفت. تکه‌های نان در دستان خسته مردم، از ظهور روزگاری تازه در ایران خبر داد. کسی نیست زبان نان را فهم کند. اصولگرا طناب بر گردن دولت انداخته، دولت در حال فرار از معرکه است و آنکه در خیال براندازی است، از بی کفایتی نظام داد سخن داده است. اصلاح طلبان هم لکنت زبان گرفته‌اند. آنها سه دهه است همینطور با هم درگیرند. اما امروز همه گویی از معرکه پرت‌اند، نان از روزگاری تازه خبر آورده است. نان س
میتوان بدی آدمها را بخشیدمیتوان دیگر ندیدبدی ها را ندیدو در این جهان شلوغدر این وسعتتنها،خود را دید در محضر خدا.....دیگر هیچ کینه و نفرتی نخواهم داشتمیتوان دیگر خود را هم ندیدمیتوان به صراحت گُفت از خدا..که هر چه داریم هستو نیستمان خودِ خداستکه وِردَش بما خواند و جان گرفتیم..از اومیتوان بخشیدچون هر بدی نزد خداروزی کمر خم میکندچه در این دنیاچه در سرای باقی،،میتوان همه راتمام زمین و آسمانیان را ...خوب دیدو خوب بودو متوقف نشویم از خوب بودن،میتو
پمپ دنده ای شفت محرک با خار به چرخ دنده محرک پمپ هیدرولیکی وصل است. چرخ دنده ی هرزگرد با چرخ دنده محرک درگیر است و هر دو باهم می چرخند. دندانه های چرخ دنده های درگیر با هم دریچه های ورودی و خروجی پمپ دنده ای را نسبت به هم آب بندی می کنند. با گردش دنده ها، در قسمت ورودی پمپ دنده ای، دندانه های دو چرخ دنده از هم باز می شوند. باز شدن دندانه ها مثل یک مکش و انبساط حجمی در این قسمت به وجود آورده و سبب می شود که سیال در اثر فشار هوای مخزن به درون پمپ رانده
 سالهاست در معنی انتظار مانده ام . نمیدانم شما منتظر هستید یا من ! 
من ابرها را خیره به جایی دیدم که روزی آخرین قطره‌ی باران از آنجا عبور کرده بود و باران را ؛ هنگامی که با پای برهنه در جست و جوی ابرها آسمان را می گشت...
من ماه را وقتی دیدم که در انتظار شب ، بر پنهای صورت اشک می ریخت و شب ، هر روز نشانی ماه را از پرندگان می خواست..
ادامه مطلب
خب اینم از روز آخر... برخلاف توصیه های بقیه روز آخری رو درس خوندم اما خیلی سبک. بیشتر با مامانم گپ زدیم و کلی خاطره بازی کردیم و همین باعث شد از استرسم یکم کم بشه. همچنین یک دست PES زدم باشد که رستگار شومD: پرونده مطالعه برای کنکور سراسری 98 رو همینجا می بندم و امیدوارم همگی موفق بشیم! اهالی بلاگر دعام کنیدا((:
در سالواره هزارمین، نشستن روی صندلی های تکراری ای ک خوب می شناسمش و صحبت کردن از شرح حالی ک پیشتر زیاد گفته ام. در یک کلامِ کوتاه، به تکرارمین بارِ این هزار، نشسته ام و هیچ چیز فرق نکرده است. بی آنکه تفاوتی قائل باشی نسبت به من، یا ک آگاه از این صحبت های ناجدید من باز هم به این مکررات مقید مانده ام. همچون روزمرگی هایی ک بدان وفادار مانده ام. اما تو، بی من سرازیر در مسیرِ سیاهِ دلخواسته ات، لبخند به لب داری از این طغیان و فارغ بال از تمام دل هایی ک
بر سینه ی تو ضربه ی مسمار
مانده است
یک عمر داغ آن در و دیوار مانده است
 شب ها همیشه چشم تو بیدار
مانده است
در دام درد و غصه
گرفتار مانده است

برخیز و باز بار امامت به دوش گیر
برخیز و باز بار هدایت به دوش گیر 
«برخیز و کوله بار محبت به دوش گیر
سرهای بی نوازش
بسیار مانده است»

از میخ در شکسته سرت یا که از
جدار
یا خورده ای تو سیلی از آن پست نابکار
«با تو چه کرده ضربه آن تیغ زهردار؟
مانند فاطمه(س) تنت از کار مانده است»

آن ضربه ای که خورده ای از آن
لئیم پ
معادرا چه معناست؟                        مرا همین تمنا است
یعنی بشر تماما                             زنده شوند حتما
با روح وبا همین تن                         دوباره بعد مردن
فاعل هر نیک وبد                           سزای خویش بیند
آن که نماز خوانده                          شیطان ز خویش رانده
امر به خیر کرده                            نهی زبد نموده
چشم ز نامحرمان                         پوشیده در هر مکان
عمل به امر خدا                            کرده ارآن ابتدا
بود بهشت ج
هم وزن غزل های منی ای غزل من
حوای منی ، لیلی و شیرین، عسل من
در خاطر من مانده هنوز آهوی چشمت
جای تو همین جاست فقط در بغل من
احساس من احساس قشنگی است یقینا
مدیون من پس تو فقط در قِبَلِ من
من مانده ام اما تو چرا رفته ای از دل
حیرت زده ام من خود من از عمل من
بی تو دگر از حال دلم هم خبری نیست
من منتظرم تا برسد پس اجل من
                        28/4/1398
در سالواره هزارمین، نشستن روی صندلی های تکراری ای ک خوب می شناسمش و صحبت کردن از شرح حالی ک پیشتر زیاد گفته ام. در یک کلامِ کوتاه، به تکرارمین بارِ این هزار، نشسته ام و هیچ چیز فرق نکرده است. بی آنکه تفاوتی قائل باشی نسبت به من، یا ک آگاه از این صحبت های ناجدید من باز هم به این مکررات مقید مانده ام. همچون روزمرگی هایی ک بدان وفادار مانده ام. اما تو، بی من سرازیر در مسیرِ سیاهِ دلخواسته ات، لبخند به لب داری از این طغیان و فارغ بال از تمام دل هایی ک
مانده ام تنها 
به چه مانند کنم این غم تنهایی خویش 
به کجا بگریزم 
مقصد یار کجاست 
شاید آن گوشه نورانی میخانه یار 
خلوتی باشد به کنار 
تا رها سازم اندوه دلم را 
چو خزانی که در آن برگ ها 
از غم هجر تو بی تاب کنان 
فتادند زمین 
 
شاعر : ابراهیم حجتی نژاد 
روز خود را به غم هجر و فغان، شب کردمیاد ایوان نجف سوختم و تب کردمنکند دوست ندارد...؟! نکند رانده شدم...؟!پای صدها نکند، گریه مرتب کردمتا نگاهی کند آقا و ورق برگرددزیر لب زمزمه ی زینب... زینب... کردمکیست آبادتر از من که خراب علی امقامتم را سر این عشق مورب کردمچه کنم طفل گنهکار امیر نجفمهوس مغفرت و مرحمت أب کردموعده ی ما نجفش یا که به هنگام مماتهرچه او خواست... توکل به خودِ رب کردم
محمد جواد شیرازی
خواب چه مانده‌ای دلا؟ وا چه نشسته‌ای؟ بیا!مال و منال وا نه و هی تو بنال ناله‌ها خوش برو در میانه‌ها ساز کن آسمان خودتکیه تکان و عور شو، من تو و آسمان مرا بر شو از این جهان غم، قاره‌ی وام و نام و نمچرخ به چرخ و دم به دم از تن و جامه‌ها بر آ تا که نهان نمایدت ثروت و آستین زرسکّه‌ی باده خرج کن تا چو خدا کند تو را تا که کرانه بشکنی ساق شب و غرور ددعشق فسانه می‌شود باز ز جان آسیا بخت دوباره می‌دمد از نفس کلام توز پست‌جلگه‌ی خزر به آفتاب استوا ت
خواب چه مانده‌ای دلا؟ وا چه نشسته‌ای؟ بیا!مال و منال وا نه و هی تو بنال ناله‌ها خوش برو در میانه‌ها ساز کن آسمان خودتکیه تکان و عور شو، من تو و آسمان مرا بر شو از این جهان غم، قاره‌ی وام و نام و نمچرخ به چرخ و دم به دم از تن و جامه ها بر آ تا که نهان نمایدت ثروت و آستین زرسکّه‌ی باده خرج کن تا چو خدا کند تو را تا که کرانه بشکنی ساق شب و غرور ددعشق فسانه می‌شود باز ز جان آسیا بخت دوباره می‌دمد از نفس کلام توز پست‌جلگه‌ی خزر به آفتاب استوا تو
چه بلاها که نیامد به سرم، خوب ببین...
چه کس گفته سکوت، علت راضی شدن است؟
سیلی محکم غم ، لال شدن داشت ،✨همین✨
✨✨✨
سونیا_پوردولتی
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
مشاهده مطلب در کانال
برای قهوه سرد و غذای شب مانده
برای دیدن صدباره ی پدر خوانده
برای آن ها که در تنت مرور شدند
به خاطر آنهایی که از تو دور شدند
به خاطر غزل گیر کرده در دهنت
برای مرده ی جا مانده زیر پیرهنت
برای چاقو دادن به دست های جدید
برای دوست شدن با شکست های جدید
به خاطر همه گریه های نیمه شبی
خدای گم شده در چند جمله عربی 
برای خاطر شعر، این دکان رنگ رزی
برای این ادبیات فاخر عوضی 
به رقص مرگ میان تنت ادامه بده
نفس بگیر و به جان کندنت ادامه بده
یا حق
گاهی انسان برای نداشتن چیزهای بزرگ حسرت می خورد
و گاهی کوچکها انسان را رها نمی کنند
صبح وقتی من سمپاشم هرچه بخواهی اذیت کرد تا بعد از یک روز معطل آن شدن بالاخره سمپاشی نصفه و نیمه کردم در برگشتن دیدم که همسایه مان خیابان را از مانده گوگرد های باقی مانده در سمپاش مسیر طولانی را آلوده کرده....
برای یک کوچک بزرگ حسرتی خوردم که نگو!
... اصلاً می دانید چه میگویم
مثل این می ماند که شما محتاج نان شب باشید و همسایتان سطل زباله بیرون درب خانه گذاشته
دانلود دوبله فارسی فیلم Act of Aggression 1975کیفیت BluRay 720p اضافه شددانلود
بازیگران : Catherine Deneuve, Claude Brasseur, Jean-Louis Trintignant
کارگردان : Gérard Pirès
محصول : آمریکا
سال تولید : ۱۹۷۵
فرمت : MKV
زبان : دوبله فارسی
حجم : ۱٫۶۷ GM
خلاصه داستان : یک مرد معمولی انتقام جو در این درام به خشونت رانده می شود. پل وارلین یک تاجر است که تصمیم می گیرد همسر و دختر خود را برای تعطیلات ببرد. …
حس نبودن تو عجب سخت نابجاستاندوه رفتن تو غمی سخت وجانفزاستدر حیرتم از آن همه ابراز عشق تودرمانده ام، فرار،کجای قرار ماستازچه فرار می کنی از عشق دم نزناین درد عشق نیست، تبانی قصه هاسترنجیدنت درست،غلط گفتنم صحیحکو ببخششی که حال بزرگان قومهاستافسرده ای، ملال تو افزون زحد شدهاین نکته هم دلیل همان درد و رنجهاستپا می کشی تو از دل من میروی بروباور نمی کنم که هجر سر آغاز ماجراستبا دست بسته لب بگشایم به احتضارجانم بگیر و سخت نگیر ،این قضا بلاستدر
بسم الله
به دولت حق بدهید. بعد از چرخاندن هم‌زمان چرخ کارخانه‌ها و صنعت هسته‌ای، بعد از بازگرداندن عزت به پاسپورت ایرانی (که شاه‌کارش را در محدوده‌ی مجاز حرکت وزیر خارجه‌مان در نیویورک دیدیم!)، بعد از ایجاد چنان رونقی که خود مردم می‌گویند دیگر به یارانه نیازی نداریم، هیچ وعده و کار بر زمین‌مانده‌ای نمانده جز حضور زنان در ورزش‌گاه‌ها؛ که عزم دولت برای رفع خداپسندانه‌ی این مشکل و دغدغه‌ی اساسی هم جزم شده...
اصلا کاری با اولویت بیش‌تر
انواع روش های حفر چاه
از زمان های بسیار دور تا به امروز بشر به مقاصد مختلف خصوصا دستیابی به آب اقدام به انواع روش های حفر چاه نموده است. اگر چه در ابتدا حفر چاه به صورت دستی انجام می گرفته است. اما امروزه با حذف نیروی انسانی،  ماشین آلات و ابزارهای پیشرفته ای حفر چاه را در اندازه های مختلف انجام داده و کار حفر چاه را به کمترین زمان ممکن رسانده اند.
انواع روش های حفر چاه در دوران های مختلف
در طول تاریخ همواره بشر برای دستیابی به اساسی ترین عامل
شهریور هم رسیدماه هوای مجنونماه باران‌های عاشقانه‌ی گاه و بیگاه
تو کی میرسی؟ من چشم انتظارت مانده‌امجا مانده یادت پیش من!
در اوج تابستانم و پاییز را کم دارمآری مرداد شهریور شد جانان منو این رسیدن‌‌ها چه سودی داردوقتی تو نیستی...
 
 
سینا_آرین
ساحت فقر و درویشی قدمتی به درازای تاریخ
دارد و از قرن ها قبل دراویش بخشی از بدنه جامعه را تشکیل داده و همواره می کوشیدند
تا مرحمی بر آلام مردم باشند و بدین سبب آنها را گاه با فتیان و جوانمردان یکی
دانسته‌اند.
اگر چه از نخستین روزهای حیات درویشی
گری بودند کسانی که از کسوت فقر و خرقه دراویش سوءاستفاده کرده و موجبات بدنامی
درویشی را فراهم کردند تا جایی که باعث آزار و اذیت عامه مردم شده امنیت روانی
جامعه را بر هم زده و باعث سو استفاده دزدان و اشر
از حساب اینترنت مخابراتم 120 گیگ اینترنت مانده است و دو روز هم زمان. چیزی که از دفعات قبل یادم مانده این هست که اگر استفاده نکنم حتما گیگ ها می سوزد.
به خاطر کارم و وبگردی مجبورم ماهیانه حجم زیادی بخرم. اما در ده روز گذشته با قطع شدن اینترنت بین الملل عملا نتوانستم استفاده کنم.
الان هم تنها کاری که می توانستم باهاش بکنم دانلود بیخودی بود.
فکر کردم تعدادی فیلم دانلود کنم. اما ازکجا؟
آخرش دست به دامن آپارات شدم
این هم از ماجراهای ما و ج.ا و حق الناس
«٣٦»فَلَمّا وَضَعَتْها قالَتْ‌ رَبِّ‌ إِنِّی وَضَعْتُها أُنْثى‌ وَ اللّهُ‌ أَعْلَمُ‌ بِما وَضَعَتْ‌ وَ لَیْسَ‌ الذَّکَرُ کَالْأُنْثى‌ وَ إِنِّی سَمَّیْتُها مَرْیَمَ‌ وَ إِنِّی أُعِیذُها بِکَ‌ وَ ذُرِّیَّتَها مِنَ‌ الشَّیْطانِ‌ الرَّجِیمِ‌ پس چون فرزند را به دنیا آورد گفت:پروردگارا! من دخترزاده‌ام-در حالى که خداوند به آنچه او زاده داناتر است و پسر مانند دختر نیست-و من نامش را مریم نامیدم و من او و فرزندانش را از(شرّ)شیطان ران
    برای دسترسی آسانتر اعضاء فایلهای عملکرد ماههای گذشته در وبلاگ در یک صفحه به نمایش گذاشته می شود. لطفا با اطلاعات خود مقایسه نمایید و در صورت مغایرت به مدیرعامل اعلام فرمایید.
 
{کنترل موجودی و مانده اقساط اسفند 98}
{کنترل موجودی و مانده اقساط آذر 98}
{کنترل موجودی و مانده اقساط مهر 98}
 
1398/01/01       01 : 28 : 27
ارغوان شاخه همخون جدا مانده من
 آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابی ست هوا؟
یا گرفته است هنوز ؟
من در این گوشه که از دنیا بیرون است
 آفتابی به سرم نیست
 از بهاران خبرم نیست
نفسم می گیرد
 که هوا هم اینجا زندانی ست
 هر چه با من اینجاست
 رنگ رخ باخته است
ارغوان
 این چه راز یست که هر بار بهار
با عزای دل ما می آید ؟
 که زمین هر سال از خون پرستوها رنگین است
ارغوان بیرق گلگون بهار
تو برافراشته باش
شعر خونبار منی
یاد رنگین رفیقانم را
 ب
دانلود آهنگ جدید مهدی معینی به نام عذاب
متن آهنگ جدید عذاب - مهدی معینی
Скачать новую песнюMehdi Moeini Azaab
Текст песни Azaab Mehdi Moeini
در چشمانم اگه چه خوانده من را В моих глазах, если вы читаете меня
از خود چونین تو رانده ایПотому что ты сам себя вел
پای این عشق چرا نمانده ای

ادامه مطلب
سلام امروز برنامه تشخیص زوج یا فرد بودن عدد در جاوا و گذاشتم. یک برنامه خیلی ساده که عدد و از کاربر دریافت میکنه و باقی مانده عدد و چک میکنه که اگر باقی مانده صفر شده باشد زوج و در غیر اینصورت فرد است. بدلیل اینکه تمام اعداد زوج بر عدد 2 بخش پذیر هستند و باقی مانده صفر میشود.
کد برنامه:
package com.company;
import java.util.Scanner;
public class Main {
public static void main(String[] args) {
// write your code here
System.out.print ( "عدد خود را وارد بکنید:" );
Scanner input = new Scanner ( System.in );
int data = input.nextI
کتاب چهارم اضافه شد. 
نویسنده این سری، ریک ریوردن، نویسنده معروف سری پرسی جکسون، قهرمانان المپ و سی و نه سرنخ است. این سری ادامه قهرمانان المپ هست و تا الان تقریبا همه شخصیت های کتاب قبلی اومدن. 
اگه تا اخر قهرمانان المپ خوندید میدونید که بر سر اپولو چی میاد و این سری ادامشه. به نظر من بخونید چون با اینکه اپولو و مگ شخصیت اصلی هستن، انابث و پرسی و پایپر و جیسون و لئو و کالیپسو و فرانک و ... حضور واقعا مهمی دارن. 
خلاصه کتاب: 
بعد از به خشم اوردن پ
 
                                            
عاشقان 
رفتند  و من  جا   مانده ام                   
از    وصال    مرقدش  وا    مانده ام

با   سر  و  سجده  همه
در  کوی یار                   
من   اسیر   و  
گیر    ویزا  مانده
ام

این     دل   بشکسته ام  اینک  چرا                    
رفته  آنجا خود 
به   اینجا   مانده ام    
                                        

سر  نشد  همراه
 دل  سوی  حسین                    
چون  به
 
چه حاجت است به این شیوه دلبری از من؟
تو را که از همه‌ی جنبه‌ها سَری از من
 
درخت خشکم و هم صحبت کبوترها
تو هم که خستگی‌ات رفت، می‌پَری از من
 
اجاق سردم و بهتر همان که مثل همه
مرا به خود بُگذاری و بگذری از من
 
من و تو زخمی یک اتفاق مشترکیم
که برده دل پسری از تو، دختری از من
   
گذشت فرصت دیدار و فصل کوچ رسید
دم غروب، جدا شد کبوتری از من
 
نساخت با دل آیینه‌ام دل سنگت
تویی که ساختی انسان دیگری از من
 
چه مانده از تو و من؟ هیزم تَری از تو
اجاق سوخ
می‌توانستیم همان نیم ساعت پیش تکالیف را تحویل بدهیم و بعد از یک شبانه روز نخوابیدن رفت خوابگاه و خوابید.... اما کله‌ی ما تاب دارد. پنجاه دقیقه مانده به خواب؟ یا پنجاه دقیقه مانده به دیدن میم؟ راستی وقتی آمد دانشکده چطور می‌خواهد مرا پیدا کند؟ این همه ما دنبال تو گشتیم، تو هم یکبار به دنبال ما بگرد...
پی‌نوشت: مثلا نماینده شدیم که تکلیف‌های عزیزان فسیل را بدست دستیار آموزشی برسانیم، و برای نوشتن تکلیف دیشب را نخوابیدیم، اما جای نگرانی نیست،
 
 
 
گرچه پیری چو جوانانِ قوی شادی توسایه سارِ خنکِ ظهرِ اَمُردادی توچشمه ی جاریِ در مزرعه ی خندابیخاطراتِ سفر و هجرتِ اجدادی تواز جوانی تو وَ سجده دو رفیقِ همدمشده مسجد بتو شیرین و چو فرهادی توتاجر خوش عمل و سالم و با ایمانیمردِ زحمتکشِ از ریشه وَ بنیادی توجای پای تو به هر نقطه ی کشور ماندهسبزیِ جنگلی و ماسه ی شهدادی توخستگی از تو شده خسته و تو برپائیبه غمِ مانده ی درمانده چو امدادی تواز جوانی ره و رسم تو جوانمردی بودقاصد خیری و بر شر تشر و
نام کتاب: #سمفونی_مردگان | نویسنده: #عباس_معروفی | #انتشارات_ققنوس | ۳۵۰ صفحه.رمان در بی زمانی می گذرد، ساعت ها همه خواب، آدم ها همه بیدار.کتاب شش راوی دارد: سوجی، آیدا، اورهان، صاحب کارگاه چوب بری، یک نماینده از قشر مذهبی و یک نماینده از قشر روشنفکران..آیدین و خواهرش آیدا از سنت بیزار هستند و همین موجبات طرد آن ها از سمت و سوی پدرشان را فراهم ساخته. در نقطه ی مقابل، اورهان که کوچکتر از آیدین و آیدا است، به سبب علاقه ی بی حد به سنت، مورد تاییو همیش
به نام خدا
تازه وقتی به دو قدمی مرگ میرسی
‌می‌فهمی حیات چه نعمت بزرگی بود
نفس کشیدن
دیدن
رنگ‌ها
همه موجودات
حتی مورچه‌های دانه کش
چه جلوه‌ای بودند از آن عظیم عزیر
وقتی به مرگ نزدیک می‌شوی
تازه می‌فهمی چقدر زمان داشتی
چقدر فرصت بود
برای خوب بودن با دیگران
برای خوب خواستن برای همه
حتی برای خودت
و تو همه اینها را از دست داده‌ای
زمزمه می‌کنی
دمی
فرصتی
زمان کوتاهی برای
خوب بودن به من بدهید
اما این درخواست هرگز پاسخ داده نمی‌شود
تو مانده
نرفته غربتش از یاد، یا رسول اللهز داغ فاطمه فریاد، یا رسول اللهبه ضربه ای درِ آتش گرفته با مسماربه روی دخترت افتاد یارسول الله****چه شد که حُرمت این بیت، در مدینه شکست؟!درِ حریمِ الهی به خشم و کینه شکستچه شد وصیتِ بر دوستی به اهل کسا؟!سه روز بعد شما استخوان سینه شکست***پیام غربت او شد به عاشقان ابلاغکه پر کشید پرستو نیامده از باغشکست شاخه و افتاد سِرّ مُستَودعنشست فاطمه بر خاک، آه از این داغ***برای دفن، تنش دستِ خادمه ماندهبه گاهواره ی او خیره ف
the great gatsby-2013
نیک: گتسبی به نور سبز ایمان داشت، به آینده‌ لذتناکی که سال به سال از پسِ ما می‌گذرد. اگر این‌بار از چنگِ ما گریخت چه باک – فردا تندتر خواهیم دوید، و دست‌هایمان را به دوردست‌ها درازتر خواهیم کرد… و سرانجام یک بامدادِ خوش – در قایق‌هایمان بر خلاف جریان آب پارو می‌زنیم، و پیوسته به سمتِ گذشته رانده می‌شویم.
کتاب سطرهای انفرادیشاعر: محنا امیری

تنها نشسته است غمی در اتاق منفنجان و چای کهنه دمی در اتاق منتو نیستی و خیس شده چشم پنجرهباران گرفته است کمی در اتاق منچون آفتاب بود ولی ساکت و صبورمی زد غروب ها قدمی در اتاق منوقتی به جای خاطره ها مانده جای تواین روزها صدای بمی، در اتاق من...!حس می کنم که گردنه ای سخت پیش روستجا مانده است پیچ و خمی در اتاق منبا واژه های توی سرم رنج می کشدهر پنجشنبه عصر غمی در اتاق من
برای تهیه ی این کتاب می توانید به پیج اینس
    برای دسترسی آسانتر اعضاء فایلهای عملکرد ماههای گذشته در وبلاگ در یک صفحه به نمایش گذاشته می شود. لطفا با اطلاعات خود مقایسه نمایید و در صورت مغایرت به مدیرعامل اعلام فرمایید.
 
{کنترل موجودی و مانده اقساط اسفند 98}
{کنترل موجودی و مانده اقساط آذر 98}
{کنترل موجودی و مانده اقساط مهر 98}
 
 
چنان گل ساده ای تا بی نهایت
خردمند‌ی ، بزرگ و با کفایت
چو ساحل امن و چون دریا عمیقی
شود هر اهل عشقی مبتلایت
گوهر هستی تو را پیرایه ای نیست
هنر کم می نمایاند برایت
تفکّر در حریمت مانده مسکوت
اصالت مانده در اصل و بهایت
چنان باغ انار مُلک اجداد
پر از میوه وجود با صفایت
در این دوران سخت بی وفائی ،
کند حفظ از بد دوران خدایت .
 
 
مانده ام تنها 
به چه مانند کنم این غم تنهایی خویش 
به کجا بگریزم 
مقصد یار کجاست 
شاید آن گوشه نورانی میخانه یار 
خلوتی باشد به کنار 
تا رها سازم اندوه دلم را 
چو خزانی که در آن برگ ها 
از غم هجر تو بی تاب کنان 
فتادند زمین 
مانده ام تنها 
 
شاعر : ابراهیم حجتی نژاد 
 
 
باسمه تعالیانبیای الهیحضرت آدمغزل۱
اولین پیغمبر حق بر همه خلق جهانحضرت آدم بود، از بهر مردان و زنان
ترک اولی کرد آدم ، زین جهت او رانده شداولین معصوم می باشد، ولی مومنان
می خورند حوا و آدم ، میوه ی ممنوعه رااین بود مذموم بر اهل بهشت و حوریان
خلق آدم از گل است و آب و امواجی چو بادمی دمد حق روح را، تا او بیابد جسم و جان
می کند تمجید و تسبیح خدا را هر ملکچون که انسان بهترین مخلوق ممکن در جهان
می کنند سجده به آدم، جز که شیطان رجیممی دهد حق فرصتی
و ماه، در نیمه شبی به اندازه ی نیم قرن پیرتر شد.
ما به اندازه ی نیم قرن خسته تر شدیم.
حالا چه کسی می خواهد صدای جوانی ما را
از زیر خروارها خاکِ سرخِ گرم،
و ترک های زودهنگام پوستمان را
از زیر بوتاکس های پی در پی، بشنود؟
 
صدای ما را که در گورهای خانگی دفن شده ایم،
خواب هایمان را که در فکرهای خونین غرق شده اند،
و نفس هایی که در سینه ها حبس کرده ایم را،
چه کسی می خواهد بخت بگشاید؟!
 
من قول داده بودم که بخندم!
من پاییز را در میانه ی راه پشت سر گذاشته بو
نمی دانم چرا در فصل غمها ،مانده ای تنهاگذشته کاروان دل، چرا جا مانده ای اینجامگر عاشق نبودی تو ،خراباتی نبودی توکه در خمخانه مستی، تو ماندی وغمی والانه شوری در سرت مانده، نه سودای وصال یارغمین وخسته ماندی تو، میان سیل ماتم هااز این مردم تو رنجیدی به روی عشق خندیدیبه طعنه این سخن گفتی، چه شد مهر ووفا مارابه دنیا ناسزا گفتی زرنج وغصه نالیدیمگر عاشق نبودی تو، در این شط شب رویادلت را شاد کن ای یار، بیا یکرنگ وصادق شوکه در این معرکه عشق است ومن ی
 
به آینه که می نگرم پیر شده ام
و خطوط شکسته ای بر دیواره ی چهره ام به من می خندد
به آینه که می نگرم حتی
خاطرات زیباییت را گرد و غبار زمان پوشانده است
و این تنها باد پاییزی ست که مانده است
به آینه که می نگری شاید هنوز زیبا مانده ای
بی هیچ خط شکسته ای
و روزهای پاییزی سرکشی ات شاید هنوز زنده اند
بی هیچ سد نشسته ای
به آینه که می نگرم افسوس
تنها منم و این همه خطوط شکسته...
✅ هر پیشرانه‌ای دارای نمودار گشتاور/اسب‌بخار مخصوص به خود است که بررسی آن برای آگاهی از بهترین زمان تعویض دنده الزامی است.
✅ زمانی که خودرو دارای سرنشین و یا بار است و در مسیر پیش رو شاهد شیب منفی و یا باد مخالف هستید، تعویض دنده برای وارد آمدن کمترین فشار در این پیشرانه، هنگامی انجام می پذیرد که بعد از این عمل دور موتور در حوالی 4000 یا (بسته به وضعیت) بالاتر فرود آید.✅ بلعکس، زمانی که در جاده‌ای بدون شیب و باد مخالف در حال تردد هستید، تعویض
صله رحم و طولانی شدن عمر
بسیاری از آموزه های دینی، افزون بر نفع اخروی، منفعت دنیوی نیز برای ما به همراه دارد و به زندگی مادی ما هم سر و سامان می بخشد که صله رحم، یکی از آنهاست. در روایتی از نبی اکرم صلی الله علیه و آله درباره افزایش عمر، یکی از آثار دنیوی صله رحم، چنین آمده است: نمی دانم چیزی را که عمر را زیاد کند، مگر صله رحم. حتی این گونه هم می شود که از عمر کسی سه سال باقی مانده باشد و صله رحم به جا آورد، خداوند عمر او را سی سال زیاد کند و سی و سه
غریب بودن، مرز نمی‌خواهد. غربت، زمانی رخ می‌نماید که تو، در هجوم حوادث، ناگاه خودت را تنها بیابی. زانکه امید یاری داری، دستی نبینی. زانکه امید شماتت داری، صدایی نشناسی. زانکه امید صحبت داری، مصاحبتی دریافت نکنی. غربت، در این است که ناگاه، فریادت را بربایی که «عزیزان دلم، بیایید تا این جغرافیا ما را نتاراند. بیایید بنشینیم و راهی بیابیم. راهی را، جایی را، فرصتی را، جمعی را، حرفی را. جوانمردها، بیایید نهراسیم. ما که در مقصود، با افیون غرب‌کد
دق که ندانی که چیست گرفتم دق که ندانی تو؛ خانم زیبا! خواب نبینم تو را - که خواب ندارم. نخفته خواب نبیند با توام ایرانه خانم زیبا! رو که به دریا نشد صبح که خونین نشد غم که قلندر نشد ای خانم زیبا! دق که ندانی که چیست که گرفتم دق که ندانی تو؛ خانم زیبا...
 
رضا براهنی
 
گلاویژنوشت: می‌دانید؟ ما هم خیلی بدبختیم. خیلی بدختیم. شما را کشته‌اند. حالا پیداست که جنایتی رخ داده. دلمان آتش گرفت امروز. انتقام شما را چه کسی می‌گیرد؟ چه کسی جواب پس خواهد داد؟ صبح
دانلود کتاب اطلس خط تالیف حبیب الله فضائلی
 
دانلود فایل
 
 
 
 
 
 
 
 
دانلود کتاب اطلس خط تالیف حبیب الله فضائلی :: دانلود کتابketab9.blog.ir › post › دانلود-کتاب-اطلس-خط-تالیف-ح...دانلود کتاب اطلس خط تالیف حبیب الله فضائلی دانلود کتاب اطلس خط تالیف حبیب الله فضائلی اطلس خط تحقیق در خطوط اسلامی آثار تعلیمی و پژوهشی باقی مانده از ...
دانلود کتاب اطلس خط تالیف حبیب الله فضائلیhockey.sefeedsoft.ir › hockey › htmlدانلود ... دانلود کتاب اطلس خط تالیف حبیب الله فضائلی. ا
دانلود کتاب اطلس خط تالیف حبیب الله فضائلی
 
دانلود فایل
 
 
 
 
 
 
 
 
 
دانلود کتاب اطلس خط تالیف حبیب الله فضائلی :: دانلود کتابketab9.blog.ir › post › دانلود-کتاب-اطلس-خط-تالیف-ح...دانلود کتاب اطلس خط تالیف حبیب الله فضائلی دانلود کتاب اطلس خط تالیف حبیب الله فضائلی اطلس خط تحقیق در خطوط اسلامی آثار تعلیمی و پژوهشی باقی مانده از ...
دانلود کتاب اطلس خط تالیف حبیب الله فضائلیhockey.sefeedsoft.ir › hockey › htmlدانلود ... دانلود کتاب اطلس خط تالیف حبیب الله فضائلی.
دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی روز ششم محرم ۹۸
دلت سیاه شده؟ نور هل أتی کافی استز خَلق رانده شدی؟ حجت خدا کافی استنیازِ بنده ی عاشق به مال و زیور نیستدلی که بر غم مولاست مبتلا کافی استکه گفته وصل، دوای تمامِ درد من استهر آنچه یار بخواهد، همان مرا کافی استاز آستانِ امامی که معدنِ خیر استبرای نوکرِ درمانده یک دعا کافی استبیا به خاطر قلب امام، قول دهیماگرچه دیر شد اما دگر خطا کافی استبرای هرکه هوای دلش نفسگیر است...نفس کشیدنِ در مشهد
موجودات فرازمینی وجودندارند.این نگاه رادونالدترامپ به جهان هستی داشت.اومفهوم زمان ومکان قابل سکونت رادرنظرخودفقط جایی میدانست که فرزندآوری باشد.اگرجایی فرزندآوری نباشداین منطقه عقب مانده والزامات اصلی آن پول خرج کردن هست.
مناطق عقب مانده درسیاره زمین برای دونالدترامپ یک مقهوم کلی داشت این مناطق دارای انسان های عقب مانده هستندانسانهایی که به فرزندآوری درصورت نداشتن تمکن مالی فکرنمینمودندونخواهندتن به سوختن وساختن بامحیط خودودیگران
تَن پاک کُن ( تنباکو )!
در زمانهای قدیم جذامی ها و صاحبان جراحات و بیماریهای پوستی واگیر دار را از شهر ها رانده و نفی بلد می کردند.گویند در زمانهای قدیم در شهری یکی از این بیماران را بیرون کرده و در بیابان رها نمودند و به حال خویش وا گذاشتند. مرد بیمار چون شب رسید و سرما بر وی مستولی شد  ناگزیر بوته ها و علف های دور و بر خود را جمع کرده و آتش زد. از آن پس هر شب همین کار را میکرد.بعد از چند روز متوجه میشود که زخمها و جراحت پوستش کاهش پیدا کرده و حتی از
از اول امتحانا عین این دیوونه ها بعد هر امتحان، اون امتحانو از برگه ی برنامه ی امتحانا خط میزنم؛ سپس تعداد امتحانات باقی مانده رو به کسر تبدیل میکنم و بعد میشینم غصه میخورم :|
حالا تازه یه روش جدید در پیش گرفتم که تعداد روز های باقی مانده رو به کسر تبدیل میکنم. این لااقل بهتره چون به کسر ۱/۲ رسیدم فعلا D:
تازه هنوز کلی از امتحانای حفظی که کابوس من هستن موندن. ولی فعلا امتحان بعدی هندسس که با اینکه سخته ولی لااقل علاقه دارم. همین یه مزیته:/
پ.ن: برم
اینجا هنوز تابستان است. تابستان داغ و کوفتی 2010 که هلند لعنتی به فینال جام جهانی اش صعود کرد. هنوز پاییز در راه مانده و ما داریم کم کم نگرانش می شویم.
کجا مانده؟ چرا هنوز به خانه هامان هجوم نیاورده و همه را اسیر گلو درد و آبریزش بینی نکرده؟ چرا شهر را خیس و خالی از آدم نکرده؟ مگر نمی داند ما از آدم ها بدمان می آید و از دانشکده جدید و از آب انبه و پیاده روی و شامپوی تخم مرغی؟ شاید فهمیده که ما از خود پاییز هم بدمان می آید و برای همین قهر کرده؟
پاییزی
بنام خالق آزادگی بهر سازندگی
باز خرداد است و یاد آزادگی 
خرمشهر است و این همه مردانگی
بهار و سوز گرمای بی مثالش
خرداد آمده شادی سوم همیشگی
شهر من کاش شادیت پیوسته بود
ترکهای  لب این شط وابسته بود
گرم بهر خاک همچو آتش تیرگان
کاش انصاف بود بهر این دلدادگان
مردمی که با جان و دل عاشق جانبازی
صدافسوس مانده اند در حسرت سازندگی
سالها جای ترکش مانده روی دیوارها
رد خون عشق یاران مانده در دیدارها
شهر من شهر خدا ای جان فدا
انهمه عشق بازان آمدند بهر خدا
رفتم اما دل من مانده بر دوست هنوز...می برم جسمی و دل در گرو اوست هنوز
بگذارید به آغوش غم خویش روم ... بهتر از غم به جهان نیست مرا دوست هنوز
گرجه با دوری او زندگیم نیست ولی ... یاد او میدمدم جان به رگ و پوست هنوز
رشته مهرو وفا شکر که از دست نرفت ...بر سر شانه من تاری از آن موست هنوز
بعد یک عمر که با او به  وفا سر کردم ...با که این درد بگویم؟!که جفا جوست هنوز
تا دل ناله جانسوز بر آرم همه عمر ...همچو چنگم سر غم بر سر زانوست هنوز
باهمه زخم که سیمین بدل از او دارد
و اول مهر از رگ گردن ب شما نزدیک تر است*و تو چه میدانی ۱ مهر چیست؟
* زمانی که 7 صبح ساعت ها به صدا درمی ایند*و آنچه در آسمانها و انچه در زمین است از وحشت در هم میپیچند * و گروه گروه به سمت مدارس و دانشگاه ها رانده میشوید
* و زیانکاران از ما میخواهند که آنان را به اول تابستان برگردانیم تا اندکی بخوابند
*در آن زمان نگهبانان به آنان گویند آیا ب شما نگفته بودیم که تعطیلات تابستان فانیست و عذابی دردناک در انتظار شماست؟همانا که بازگشت همه بسوی مدرسه و دا
سپهر تصادف کرد. من نرسیدم کتابم را تمام کنم. 
هول فردا برم داشته. همه مان صحیح سالمیم. من خوابالودم. ایده ای ندارم که کی قرار است کتاب را تمام کنم. 
نسترن با سپهر شوخی کرد که دم در بابت تصادفت دعوا شده. شوخی ناپسندی بود. سپهر ناراحت شد. نسترن ناراحت شد که سپهر ناراحت شده. 
من هیچوقت جنبه شوخی را نداشتم! خوابالودم و هنوز بیش از نیمی از یک کتاب چهارصد صفحه ای روی دستم مانده. اگر شوخی مسخره نسترن نبود، یلدای بدی نمیشد. 
خاطرم هست که باید از پنج شنبه پ
او ظالم بود 
دیگر شُده بود عادت ما
دیگر جایِ شکایتی انگار نبود
در بین مردم فقط به اندازه ی حرف و حدیثی جای داشت و نقل غیبتها 
 
کم کم، کم کم
زندگی که جریان داشت
بُرد با خودش به دنبال جریانِ ...نبودن.. 
 
..... و دیگر واقعا نبود
هیچ حسی هم انگار نبود و انگار مینمود به نبودن نیز
انگار....
 
عِـــشق.. 
 
شده است طعمه ی حرف
حرفِ دوست داشتن 
و انگاری از هوس
 
 
...ادامه دارد..
او ظالم بود
و عشق سکوت کرد به حُرمتش 
برای بقایی انفرادی 
اما
فقط بقاء..
 
   او بهان

فاصلۀ زیاد...
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام
شتَّانَ مَا بَیْنَ عَمَلَیْنِ عَمَلٍ تَذْهَبُ لَذَّتُهُ وَ تَبْقَى تَبِعَتُهُ وَ عَمَلٍ تَذْهَبُ مَئُونَتُهُ وَ یَبْقَى أَجْرُه‏
چقدر فاصلۀ دو عمل زیاد است: عملی که لذّت آن گذشته و آثار سوء آن باقی مانده؛ و عملی که سختی آن گذشته و اجر آن باقی مانده است.
«نهج البلاغه» حکمت ۱۲۱
امام صادق ع فرمود   رسولخدا  ص فرمود سازگاری با مردم نصف ایمانست و نرمی با انها نصف زندگی است  سپس امام صادق ع فرمودبانیکان در پنهان امیزش کنید وبا بدکاران در اشکار وبر انها حمله نکنید که بر شما ستم کنند زیرا زمانی برای شما پیش اید که دینداران نجات نیابدجز اینکه را مردم ابلهش دانند و خود او هم اماده باشد و تحمل کند که باو گویند ابله وبیعقل است امام صادق ع میفرمود گروهی از قریش با مردم کم سازکاری کردند از قریش رانده شدند  در صورتیکه بخدا ی سو
بغض‏های حقیر ما، روبه‏روی تصاویر گلگون شما سرریز می‏شود و راه را برای کلام می‏بندد؛ با شما شقایق‏هایم. از شما چه باید گفت و چه باید نوشت؟واژه‏های خاکسترگونه ما، فقط بلدند روبه‏روی شما ضجه بزنند. اما کاش می‏دانستند که یاد شما حرکت است؛ حرکتی برای بهبودی وضعِ «بودن». چه باید گفت که شما حنجره‏های خود را عبور دادید تا آن سوی مرزهای تکبیر، آن سوی مرزهای ندیدن؛ جایی که واژه‏ای یافت نمی‏شود تا شما را با آن ستود. اصلاً شما که برای تحسین برانگ
گله ها را بگذار!
ناله ها را بَس کن!
روزگار گوش ندارد که تو هی شِکوه کنی!
زندگی چشم نداردکه ببیند
اخم دلتنگ تو را...
فرصتی نیست که صرف گله و ناله شود!
تا بجنبیم تمام است تمام...!
مهر دیدی که به برهم زدن چشم گذشت؟!
یا همین سال جدید ؟
بازکم مانده به عید...
این شتاب عُمر است...
من و تو باورمان نیست که نیست!
| فخرالدین موسوی سوادکوهی |

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها